
بازخوانی زندگی شهدا، چرا و چگونه؟
بازخوانی زندگی شهدا، چرا و چگونه؟ در توصیف «شهید» شاید نتوان کلماتی موجزتر و دقیقتر از این جملات احمدشاملو یافت: من بودم و شدم، نه زانگونه که غنچهای، گُلی یا ریشهای، که جوانهای، یا یکی دانه که جنگلی، راست، بدانگونه که عامیمردی، شهیدی؛ تا آسمان بر او نماز بَرَد. «شهید»، محمول و صفت خاصی ندارد؛ نه از تَبار و نژاد ویژهای است، نه دارای سطح معینی از «سواد»، نه جایگاه اجتماعی خاص، نه… و نه…. . او تنها به کلیترین و مهمترین خصوصیتی که «هومو ساپیِنس» را از سایر گونههای حیوانی و نباتی و اشیاء دیگر جدا میکند، چنگ میزند و آن را آگاهانه و به تمامی در اختیار میگیرد. این خصوصیت، «امکانمَندی» یا «اختیار» است. انسان، در هر یک از موقعیتهای متعدد شکلدهندۀ خطراهۀ کوتاه و کوچک زندگیاش بر پهنۀ لایَتَناهی کیهان، امکان آن را دارد که بر مبنای ارزشهایی معین، از بین گزینههای همارز دست به انتخاب بزند و بر مبنای آن عمل کند. این سامانۀ سهعنصری «ارزش، انتخاب و اقدام»، «ایدئولوژی» نام دارد و از این حیث میتوان انسان را «حیوان ایدئولوژیک» نامید. هر انسان در دوران زندگی خود و به شکل روزانه، با مجموعۀ متنوع و متکثری از موقعیتها مواجه میشود که از موارد ظاهرا جزیی و گذرا تا مقاطع سرنوشتساز را در بر میگیرد و خوشبختانه یا متاسفانه تا لحظۀ آخر و واپسین دم از این «بار مسئولیت» و «محکومیت به آزادی» خلاصی نخواهد یافت. شهید، با انتخاب نوع زیستن و مرگش، به الگوی خاصی از ترکیب «ارزش-انتخاب-اقدام» تبدیل میشود که در یک «بدن انقلابی» تجسد و تجسم یافته است. محتوای کلی الگوی همۀ شهدا یکی است: گذشتن از «خود» و ایدئولوژیهای تنیدهشده در پیرامون آن. اما این جهتگیری عمومی در افراد، زندگیها و موقعیتهای گوناگون، زمانها و مکانهای بسیار متفاوت، اشکال رنگارنگی به خود میگیرد که هر یک بمثابه موردی بینظیر جلوه میکند. الگوی یگانۀ هر شهید به بهای بَذلِ «جان» در سینۀ تاریخ ثبت و ماندگار میشود و پاداش جانفشانی را با جاودانهشدن میگیرد؛ الگویی که در شرایط و زمانها و جهانهای گوناگون، توسط افراد مختلف فراخوانده و بازخوانی میشود و مانند «طارِق»، همان «تابندۀ شَبکوب»، بر موقعیتهای متفاوت نور میافکند، ابهام و تردید را میزُداید و «طریق» را نشان میدهد. با آخرین نفس هر شهید، نامش به پوشینهای برای ارزشهای معین و الگوی خاص انتخاب و اقدام تبدیل میشود و به هیات رمز و اسطوره در میآید تا از آن پس و برای دهها، صدها و شاید هزاران سال بعد، بارها و بارها احضار و کشف شود و سدهای پیشاروی گزینش و عمل دیگران را در هم شکند. راز نامیرایی عیسی، حسین، اسپارتاکوس، روزبه، بیژن، حنیف و هزاران و میلیونها شهید دیگر در همین نکته است. موقعیتهای انسانی، چه مربوط به چند صد و چند هزار سال پیش و چه اکنون و آینده، دقیقا از آن رو که «انسانی»اند، از بنیادها و ویژگیهای مشترکی برخوردارند و در هر مراجعه، گوهرهای تازه عرضه میکنند. ارزش کلمۀ زیبای «شهید» نیز در همین جاست: در عین این که در فرهنگ و حافظۀ جمعی ما مکانی رفیع دارد، به معنای «همیشه حاضر» و «گواه» بر اعمال سایرین است. به راستی تنها حماقتی کور و کژسلیقگی تمامعیار میتواند این دلالت ناب را با کلماتی مانند «جانباخته» تعویض کند که برای قربانیان دست و پا بستۀ حوادث انسانی و طبیعی از تصادفات رانندگی تا آتشسوزی و «بازندگان» بازی روزگار به کار میرود. هدف نگارش زندگینامۀ شهدا باید تلاش در جهت بازسازی موقعیتهای مختلف زندگی آنان به شکل زنده و قابل لمس و نشاندادن الگو و اهمیت آنان باشد. زندگی شهید به لحظۀ با شکوه جانفشانی خلاصه نمیشود بلکه شامل تمام آن مراحل و وضعیتهای ظاهرا بسیار عادی و پیش پا افتاده ای است که خطراهۀ زندگی شهید با انتخابهای او و گذر از آنها به سوی نقطۀ بازپسین و پیوستن به عالم جاودانگی و بیکرانگی گام بر میدارد. در ایدئولوژی فدا و فداییگری، اهمیت چنین رویکردی به مراتب بیشتر است. طبیعتا لازمۀ اتحاذ چنین روشی در زندگینامهنویسی، دستیابی به اطلاعات هر چه بیشتر و دقیقتر از زندگی و مرگ این رفقاست که با توجه به غفلت و بیمسئولیتی برخی رفقا و خیمهزدن باندهای مُردارخوار-مورخ بر موضوعات اینچنینی، فعلا از دستیابی به آنها محرومیم. در پایان، اشاره و تاکید چند باره بر این نکته که یاد و نام شهدا در دشوارترین لحظات زندگی فردی و گروهی، بنبست شکن و رهاییبخش است و پیش از آن که در جهت بزرگداشت و احترام این عزیزان باشد، نویسندگان و خوانندگانش را از بین امواج هائل زندگی روزمره بَر خواهد کشید. اینک بترسید از من که من با سپاه رفتگان آمدهام، با جوش خون شهیدان. آری، بترسید از من که من با نیروی مرگ به جنگ شما بازگشتهام |
Tagged with: احمد شاملو, شهدا