
جمعهای انقلابی جوانان بر سر دو راهی: انضباط یا ابتذال، صورتی یا سرخ؟
(جنبش ۲ ژوئن آلمان غربی؛ زمینهها و فرجام)
دیکتاتوری و شیوۀ حکمرانی محمدرضا پهلوی فقط زمینهساز اعتراضات دانشجویی رادیکال در ایران نبود بلکه در رادیکالیزاسیون جنبش دانشجویی آلمان غربی وقت و شکلگیری سازمانهای انقلابی در آن کشور هم نقش تعیینکنندهای داشت! درست پنجاه و یک سال پیش در ۲ ژوئن ۱۹۶۷، در جریان سفر شاه به آلمان غربی و در حالی که او عازم سالن اُپرای برلین غربی برای شنیدن اجرای «فلوت جادویی» موتزارت بود، تظاهراتی دانشجویی در اعتراض به حضور او در آلمان غربی برگزار شد. مستقبلین ایرانی شاه، چماقداران پهلویپرست و ساواکیها که برلین غربی را با سرزمین آریایی اشتباه گرفته بودند، با تظاهرکنندگان درگیر شدند و کار بالا گرفت. درگیری پلیس با دانشجویان منجر به کشتهشدن یک جوان آلمانی به نام بِهنو اَهنِسُرگ به دست ماموران امنیتی شد. این حادثۀ تلخ تاثیر چشمگیری در چرخش رادیکال جنبش دانشجویی آلمان غربی داشت و در نتیجۀ این چرخش، سازمانهای متعددی با مشی قهرآمیز و مسلحانه در آلمان غربی شکل گرفتند که مهمترین آنها «فراکسیون ارتش سرخ» (RAF) معروف به «گروه بادر-ماینهوف» بود.
مبنای اجتماعی این تحولات، جوانانی بودند که با نظم موجود از بیخ و بُن مشکل داشتند و لذا تغییر بنیادین آن را میخواستند. این قشر را البته کمابیش در هر زمانی و در هر جامعهای میتوان یافت. همینها بستر تجمع «اقلیتهای فعال»ی هستند که به جریانات انقلابی شکل میدهند؛ همانطور که میتوانند موجد بسیاری دیگر از پدیدههای اجتماعی و سیاسی باشند. در میانۀ قرن بیستم، بخش عمدۀ این قشر در حال غلیان و تب و تاب، سیاسی شدند و به شکل خودانگیخته و به تبع فضای غالب پس از نبرد حماسی و عظیم استالینگراد (۳-۱۹۴۲)، تمایلات چپگرایانه پیدا کردند. در این موج جدید رادیکالیزاسیون در بین جوانان معترض اروپا، شاهد اهمیتیافتن هر چه بیشتر مباحث ایدئولوژیک در کنار موضوعات استراتژیک و ارتباط این دو مقولۀ مهم و حیاتی هستیم. دلیل موضوعیت و اهمیتیافتن مباحث ایدئولوژیک را باید در اوجگیری روند تسلط و فراگیری «صنعت فرهنگ» و «فرهنگ تودهای کاپیتالیستی» دید که اعماق و گوشههای جامعه را در مینوردد و دیگر هیچ «فضای حیاتی» برای فرهنگها و خردهفرهنگهای غیر-کاپیتالیستی باقی نمیگذارد. حال که ارزشهای بورژوایی به شکل ایدئولوژی ناخودآگاه و با پشتوانۀ دستگاههای ایدئولوژیک به هوایی راه یافته است که آن را تنفس میکنیم، پس مقاومت هم باید از بُن استخوان آغاز شود؛ «سبک زندگی» و سامانههای ارزش-انتخاب-عمل اهمیت و برجستگی مییابند و به شکل آگاهانه و دقیق مورد بازبینی قرار میگیرند. صحبت به درستی بر سر این است که «شخصی، سیاسی است» و «بدون تغییر در زندگی روزمره نمیتوان دنیا را تغییر داد». اما چگونه؟ در بین جوانان انقلابی دو گرایش کاملا جداگانه و متفاوت در برخورد با این مسائل بر حسب تحلیلهای متفاوت از ماهیت بورژوازی و سمت و سوی تحولات شکل میگیرد:
گرایش اول از یک مسالۀ مشخص و محدود، یک سامانۀ فکری کلان میسازد. دغدغۀ اصلی این گرایش، بقایای موازین دست و پاگیر ویکتوریایی (قرن نوزدهمی) در رابطه با مسائل فرهنگی به ویژه موضوعات جنسی است. آنچه امروز «انقلاب جنسی» نامیده میشود، در دو دورۀ ۱۹۲۰-۱۸۷۰ و ۱۹۶۰ در واکنش به این موازین صورت میگیرد. یکی از زمینههای اصلی آغاز خیزش می ۱۹۶۸ در فرانسه هم فضای پادگانی و سرکوبگرانۀ دانشگاهها در این مورد بود. حال ربط این مطالبات و سمتگیری با مسالۀ نظام سرمایهداری و ضد-کاپیتالیسم در کجاست؟ از نظر این گرایش، «سرکوب جنسی» نه تنها یکی از ویژگیهای اصلی نظام سرمایهداری بلکه کل جوامع طبقاتی و «متمدن» است. (یک تحلیل فرویدی) وجه مکمل این نظریه، دامنزدن به افسانۀ «وحشی نجیب» است که از زمان روسو آغاز شده است: ویژگی جوامع اولیه و اشتراکی انسانی پیش از تمدن یا همان «کمون»ها، آزادی کامل جنسی و فراغت است. پس مبارزه برای آزادی جنسی، مبارزهای کاملا ضد-سرمایهدارانه است و «تکانههای شهوانی»، «قلمروزدایی» و تابوشکنیهای جنسی، عامل پیشروی انقلاب و تحول است (تحلیل دلوزی). بدین ترتیب سبک زندگی ولنگارانه، هم ایدئولوژی است و هم استراتژی و هم تاکتیک و هر سه با جهتگیری کاملا ضد-سرمایهدارانه. در فیلم «دریمرز» (رویاپردازان) برتولوچی (محصول ۲۰۰۳) سعی میکند این مطالبه گری جنسی، آمیختگی بیربط و صوریشان با مارکسیسم و مائوئیسم و تقابلاش با فرهنگ ویکتوریایی انگلیسی را به تصویر بکشد. وجود چنین گرایشهایی باعث بدبینی کمونیستهایی مانند لویی آلتوسر به جنبش می ۱۹۶۷ فرانسه و اطلاق «بچهبورژواهای عصبانی و غرغرو» به آنها میشد. تحلیل نادرست آنان از تمدن، جامعه طبقاتی و کاپیتالیسم باعث شد تا تمام ابعاد فعالیت (ایدئولوژیک/استراتژیک/سازمانی) آنان در نهایت به «سبکزندگی» جزیرهای و پراکنده فروکاسته شود با ادامه تحولات فرهنگی جامعه سرمایهداری غربی و تبدیل «علائم عصیان» به «برندهای تجاری»، زیر پای آنان به کلی خالی شود و به وادی بُریدگی و سازشگری بیافتند.
گرایش دیگر یعنی جریان انقلابی مارکسیست-لنینیستی بر درک کاملا متفاوتی از این موضوعات استوار بوده و هست. مارکسیسم-لنینیسم، ویژگی کمونهای نخست پیش از جامعۀ طبقاتی را برحسب نه در ولنگاری و فراغت مبتنی بر افسانۀ «وحشی نجیب» بلکه اتفاقا در انضباط شدید به منظور ادامۀ حیات و بقای گونه میداند که بُعد داوطلبانه در آن چیرگی دارد (تحلیل انگلس- ایولین رید). در جامعه طبقاتی که با پیچیدهتر شدن فزاینده و افزایش شدید جمعیت مشخص میشود، انضباط داوطلبانه به اجبار قانونی-عرفی-مذهبی تحول یافته و همزمان در خدمت مناسبات طبقاتی استثمارگرانه و نابرابر قرار میگیرد. از نظر مارکسیست-لنینیستها، سمتگیری در حال انکشاف و توسعۀ نظام سرمایهداری جهانی نه «سرکوب روزافزون میل جنسی»(انگارۀ فروید) که رواج روابط سهلانگارانه و بیقید جنسی، هدونیسم و شهوتسالاری است (تحلیل فوکو) که بمثابه ابزار ایدئولوژیک کلیت نظام و یکی از ضامنهای اصلی بازتولید آن عمل میکند. بنابراین فاصلهگرفتن از ارزشهای بورژوایی متضمن گسست قطعی از این روندهاست و نه رادیکالیزه کردن آن. در شرایط کنونی گونۀ انسان هموساپینس بر روی کرۀ زمین، تلاش برای شکلدهی به محافل و جماعتهای مبتنی بر فقدان انضیاط و ولنگاری بلافاصله و از خلاف آمد عادت به هجوم ارزشهای بورژوایی و استحالۀ آن در نظم نمادین از درون و برون میانجامد. فرد و جمع انقلابی در ابعاد مختلف حیات خویش اعم از ایدئولوژیک، استراتژیک و تشکیلاتی، به مقولۀ «انضباط داوطلبانه» بمثابه شاخص و الگو مینگرد. ایدئولوژی کمونیستی به ویژه از نوع «فدایی» با جهتگیری اصلی «دیگر خواهی» در مقابل «فردگرایی» و «خودمحوری»، این شاخص را اصل راهنمای خود در همۀ جهات قرار میدهد و «لذتجویی» از نوع جنسی را اصلیترین جلوه و سائق اندیویدوالیسم میداند. به همین خاطر هوشی مین، رهبر کبیر انقلاب ویتنام، ویژگی اصلی «اخلاق انقلابی» را مقابله و مبارزه روزمره و در هر موقعیت با «فردگرایی»، تبعات و نتایج مختلف آن تعریف میکند. انضباط داوطلبانه نه تنها نتیجه اصلی دیگرخواهی و شرط تولید معنا بمثابه یک ارزش ایدئولوژیک و تشکیلاتی است بلکه از آن جهت که منبع اصلی تولید قدرت محسوب میشود، از بالاترین ارزش استراتژیک نیز برخوردار است و تنها با اتکاء به آن است که میتوان به شکست هیمنۀ دولت بورژوایی و کسب قدرت دولتی بمثابه ابزار اصلی تغییر جامعه امیدوار بود.
آلمان غربی یکی از کانونهای اصلی غلیان و پیدایش جریانات مختلف رادیکال در بین جوانان بود. یکی از محافل متعلق گرایش اول، محفلی بود که برای اولین بار در آپارتمانی در برلین غربی مستقر و تشکیل شد و بعدها «کمون۱» نام گرفت و بین آپارتمانهای مختلف در محلات گوناگون برلین از جمله «موابیت» سرگردان بود. نقطۀ شروع آنان، انگیزهای انقلابی بود که در آن با محافلی مانند «اقدام براندازانۀ مونیخ» و «اتحادیۀ دانشجویان سوسیالیست برلین» (SDS) و افرادی مانند روی دوچکه و برند لابل اشتراک داشتند: چگونه میتوان از ارزشها و مفاهیم بورژوایی بُرید و طرح نویی در انداخت؟ پاسخ دیتر کُنزِلمان به این پرسش کلیدی، تشکیل یک «کمون» بود که از افرادی تشکیل میشد که «به شکل شورمندانهای به خود علاقمند بودند». فردگرایی افسارگسیخته از همان آغاز و با ظاهری فوق انقلابی اینچنین به درون جمع راه یافت. در برلین کنزلمان با همکاری اس.دی.اس، نخستین «گروه کار کمون» را حول این محورها به راه انداخت: الف) فاشیسم در درون «خانوادۀ هستهای» ریشه دارد که کوچکترین سلول دولت است و تمامی خصائل سرکوبگرانه نهادها از آن نشات میگیرد ب) مردان و زنان در خانواده هستهای به هم وابستهاند و این مانع رشد آزادانۀ آنهاست ج) این سلول باید بمباران و نابود شود. این مقدمات بیشتر ویژگی آنارشیستی داشتند تا مارکسیستی و از آن رو که آنارشیسم در بسیاری جهات شکل افراطیشدۀ لیبرالیسم است، میتوان به سادگی تشخیص داد که چگونه ارزش پایهای جامعۀ بورژوایی یعنی «فردگرایی» به شکل افراطی خود در بطن این نقد حضور مییابد و تضاد اصلی خود را با «خانوادۀ هستهای» تعریف میکند. در حالی که اگر فردگرایی را در جایگاه دقیق و درست خود شناسایی کنیم، اتفاقا میتوان خانواده و نه ضد آن را به شکل نوعی «کمون» در حال تضعیف و اضمحلال توسط ایدئولوژی مسلط بورژوایی دید که حداقلی از فداکاری و تعهد متقابل افراد در آن وجود دارد (تحلیل آلن بدیو). دوچکه و رابل بعد از اطلاع از نظر کُنزِلمان در زمینۀ تشکیل «کمون» به عنوان راه حل ایجابی از او جدا شدند. کنزلمان به همراه فریتز توفل، دارگون انتسن برگر، تاناکویل اتسن برگر (فرزند نه سالۀ دارگون)، دتلِف میشل و … «کمون۱» را در آپارتمانی به راه انداختند. آنها کار را با تعریف کردن جزیبات زندگی گذشتۀ خود برای همدیگر تعریف کردند اما با وجود این که نابودی «خانوادۀ هستهای» را به عنوان هدف اصلی خود تعریف کرده بودند، به زودی کنزلمان به صورت «پدرسالار» و پاتریارش کمون درآمد و اهداف بعدی گروه را به اطلاع آنان رساند: نابودی کامل هرگونه عرصۀ خصوصی روابط و درآمد شخصی، مقامات دولتی، تعهدات مالی، مالکیت فردی و … در جمع خودشان بود. کار و تلاش در «کمون ۱» کنزلمان اموری مذموم تلقی میشد و لذت، فراغت و تنبلی ارزش به حساب میآمد. هر کس میتوانست و میبایست هر کاری را که به ذهنش میرسد و میخواهد انجام دهد به شرط این که آن را در مقابل چشم همگان انجام دهد. این نوع «کمون» دقیقا در نقطۀ مقابل فضاهای مبارزاتی گرایش دوم یعنی «خانه پایگاهی» و «اردوگاه چریکی» است که موازین انضباط داوطلبانه را در خدمت شکلدهی به «قدرت انقلابی» در جهت «تعرض» به دولت و مناسبات بورژوایی حاکم قرار میدهد (تحلیل امیر پرویز پویان). به زودی زنهای گروه به علت ظاهر، پوشش و رفتار خاص و عجیب خود مورد توجه روزنامهنگاران و عکسان خبری قرار گرفتند و گرفتن پول از آنان در مقابل حق عکس گرفتن از اعضای «کمون۱» به منبع درآمد آنها تبدیل شد و سر پنجههای «جامعۀ نمایش» بورژوایی به راحتی و با بهرهجویی از نیاز آنها به پول، مرزهای جمع را در هم نوردید.
پس از مدتی زندگی روزانۀ «کمون۱» بسیار کسالتبار و تکراری شد و اعضا تصمیم گرفتند تا برای ایجاد تنوع و هیجان به اقدامات عملی دست بزنند. «ترور پودینگی» هوبرت همفری، معاون رییسجمهور آمریکا، یعنی حمله به او با کیک، ماست و آرد در جریان بازدیدش از آلمان غربی در ۲ آوریل ۱۹۶۷ اولین اقدام بود. اما پلیس خیلی سریع و راحت از ایدۀ آنان خبردار شد و مرتبطین را دستگیر کرد. پوشش خبر توسط رسانهها و گزارش نیویورک تایمز، اعضای «کمون۱» مشهورتر شدند و روز بعد موفق شدند نخستین کنفرانس خبری خود را برگزار کنند. حالا آنها دیگر به «سلبریتی»هایی از نوع دیگر و آشنا و مورد علاقۀ رسانهها تبدیل شده بودند. با سفر شاه به آلمان و حوادث بعدی آنها بیشتر درگیر اعتراضات و وقایع عمومی شدند. فشار جریانات دیگر چپ انقلابی به ویژه دانشجویان سوسیالیست هم در این رابطه موثر بود که «کمون۱» را به بیعملی و بیتفاوتی سیاسی و لذتپرستی متهم میکردند. مرحلۀ دوم حیات «کمون۱» با درگیری بیشتر با سکس، موسیقی و مواد مخدر هم مشخص میشود. دو تن از اعضای «کمون۱» یعنی لانگهانس و اُبِرمایِر با رسانهها در مورد جزییات روابط جنسی خود گفتگو میکردند و در مورد تفاسیر فلسفی از «حسادت داشتن یا نداشتن» و «ماشینهای لذت» داد سخن میدادند. شهرت اعضا و نوع زندگی آنان به دلیل همین روابط افزایش مییافت و توجهات را از اطراف و اکناف از جان لنون تا جیمی هندریکس به سمت خود جلب میکرد. اما «کمون۱» با همان سرعتی که در مرکز توجه رسانهای قرار گرفت، در جهان واقعی از هم پاشید. در تابستان ۱۹۶۹ با تشدید اعتیاد کنزلمان، پدرسالار گروه، به هرویین، او از جمع جدا شد و به مونیخ رفت. در نوامبر ۱۹۶۹ اعضای گروه با یک گروه موسیقی راک بر سر ۵۰ هزار مارک اختلاف پیدا کردند و همین اختلاف منجر به حملۀ گروه راک به ساختمان محل سکونت «کمون۱» و تخریب آن شد.
پس از این تجربه کنزلمان، مسیر دیگری برگزید و با گئورگ فُن راش به همراه چند نفر دیگر به اردن و فلسطین مسافرت کردند و دورۀ آموزشهای نظامی را گذراندند. در بازگشت به همراه حدود ۱۵ نفر دیگر گروه «توپاماروهای برلین» را تشکیل دادند و پلیسها، قاضیها، امکان دولتی و مراکز صهیونیستی وابسته به اسراییل را مورد تهاجمهای چریکی قرار دادند. در مرحلۀ بعد، گروه به همراه تعدادی از محافل و افراد دارای تفکرات مشابه آنارشیستی-مارکسیستی، «جنبش دوم ژوئن» را تشکیل دادند که یکی از معروفترین سازمانهای مسلح آلمان غربی بعد از «فراکسیون ارتش سرخ» به شمار میآمد. آنها عملیات چریکی و اعتراضی متعددی را در ماطق و شهرهای مختلف به انجام رساندند که معروفترین آنها به گروگان گرفتن «پیتر لورنز» کاندیدای شهرداری برلن بود. حملات متقابل پلیس، دستگیری و به زندان انداختن اعضا را به همراه داشت. در سال ۱۹۸۰ باقیماندۀ اعضای جنبش اعلام کردند که به «فراکسیون ارتش سرخ» میپیوندند.
در ایران با استقراری یک رژیم فاشیستی مذهبی و اعمال محدودیتهای شدید و جنونآسا بر آزادیهای فردی و اجتماعی به ویژه در زمینۀ جنسی، زمینۀ گرایشهایی از نوع اول در جامعۀ ایران ایجاد شد که به تدریج از میانۀ دهۀ ۱۳۷۰ به این سو شاهد فعالشدن آنها در دو جبهۀ لیبرال-بورژوایی و به اصطلاح «کمونیستی» با طرح شعار «خلاصی فرهنگی» هستیم. مذهبستیزی افسار گسیخته، تاکید غلوآمیز بر رفتارهای خلاف عرف، تبدیل برهنگی و نمایش صحنههای جنسی به «روش مبارزه»، «اقلیت جنسیگرایی»، ترویج سکس دسته جمعی و اشکال متفاوتتر رابطۀ جنسی و … . به «تِم»های «مبارزاتی» تبدیل شده و رواج یافتهاند. در دهۀ ۱۳۸۰ این گرایش با واسطۀ حکمتیسم به عنوان مهمترین محرک این اندیشهها در طیف کمونیست ایران به چپ دانشجویی راه یافت و اثرات بسیار سویی بر فعالیتها و نتایج کار این حرکت باقی گذاشت. اگر مبارزین و انقلابیون دهۀ ۱۹۶۰ اروپا، از نقطۀ عزیمت مبارزه با «ارزشهای بورژوایی» شروع کردند و به علت تحلیل نادرست در مسیر افتادند اما نقطۀ شروع شبه اپوزیسیون جنسی رژیم فاشیعیستی، شیرجه در درون لجنزارها و سطحیترین، مبتذلترین و زردترین اشکال «فرهنگ» بورژوایی تحت عنوان «مدرنیسم» خواهی است. در حالی که «کمون۱» توجه موزیسینهایی مانند لنون و هندریکس را به خود جلب میکرد، حکمتیستها مروج جنیفر لوپز و شکیرا به عنوان «نمونههای راستین موسیقی انقلابی» و برازندۀ «کمونیسم ایرونی» مطلوب بچهبورژواهای شمال شهر تهران هستند.
از تجارب انقلابی پیشین باید درسهای گرانسنگ ایدئولوژیک، استراتژیک و تشکیلاتی استخراج کرد. جنبش و خیزشهای رادیکال دهۀ ۱۹۶۰ یکی از این منابع مهم است. مجددا و در فرصتهای آینده به آن بازخواهیم گشت.
برای دانلود فایل پی.دی.اف اینجا کلیک کنید.
Tagged with: جنبش دانشجویی آلمان
http://mewkid.net/buy-amoxicillin/ – Amoxicillin 500mg 18 vcy.ujtv.sachafkha.com.txv.uw http://mewkid.net/buy-amoxicillin/
http://mewkid.net/buy-amoxicillin/ – Amoxicillin Without Prescription Amoxicillin sns.fbao.sachafkha.com.lag.mr http://mewkid.net/buy-amoxicillin/
c2FjaGFma2hhLmNvbQ## ducowera-a.anchor.com [URL=http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-u]ducowera-u.anchor.com[/URL] http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t http://mewkid.net/generic-cialis/#ducowera-t haawogat