
درسهای تکراری اعدام نوید افکاری
قاسم باقری
در اوج هشتگ و پشتگ بازیهای اینترنتی «اهالی رسانه»، «طوفان»ها در زیر پتو و امضاء پتیشن با چاشنی آروغ فندقیِ بعد از عرق، رژیم نوید افکاری را اعدام کرد. «افکار عمومی» ایرانیان که سی سال است در تشت ایدئولوژی مسلط جهانی و «گذار از سنت به مدرنیته» و «اصلاحات تدریجی» و «دموکراتیزاسیون» و «حقوق بشر» و «مبارزه مدنی و مسالمتآمیز» و از این دست طُرَّهات خیس خورده و زیر وردنۀ رسانههای لیبرال ورز داده شده، به شکل کورمال کورمال و ناقص در حال کشف همۀ آن آموزههایی است که جنبش نوین انقلابی ایران در فاصلۀ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به آن دست یافت، ارائه داد و تا پای جان و در ابعاد دهها هزار شهید پای آن ایستاد. حال «طبقۀ متوسط» ایرانی و «روشنفکرانش» با پس گردنی واقعیات سرسخت، ذره ذره در حال بالا آوردن همۀ آن چیزهایی هستند که سه دهه با وقاحت انکارشان میکردند. اما این زردآب خشکیده بر دور دهان و کشف پیروزمندانۀ تخممرغ کلمبوس، چارۀ آن حجم از تباهی نیست که آنان بر جامعۀ ایران تحمیل کردهاند. همین پنج سال پیش موج وسیعی از اینان از پیر خرفتی مانند ابتهاج شاعر تا «شمعهای زنده در باد» با افتخار رای خود را با نام کفتارهایی مانند فلاحیان و پورمحمدی به جعبۀ مارگیری رژیم انداختند تا فتحالفتوحی در مسیر «گذار به دموکراسی» رقم بزنند. احتمال «موج بازگشت به صندوق» و «تَکرار میکنم»های جدید این طبقۀ فاسد را در «انتخابات» سال بعد نباید دست کم گرفت.
اما پیام اعدامهای اخیر رژیم و به ویژه اعدام مصطفی صالحی و نوید افکاری کاملا روشن بود و افسوس که علیرغم این هیاهوی تهوعآور شعر و شعار پس از اعدام کسی آن را نشنید. پیام رژیم، بسیار دقیق بود و اتفاقا نقطۀ ضعف اصلی و منشاء هراس بزرگش را بر ملا میساخت. اتهام انتسابیافته به مصطفی و نوید، قتل ماموران امنیتی رژیم بود. رژیم با این دو اعدام از یک طرف به مبارزین جوان میگوید که تعرض به «سرانگشتان» اجتماعی و امنیتی خود در جامعه را به رغم پذیرش هر هزینهای تحمل نخواهد کرد و از سوی دیگر به ردههای پایین هواداران و مزدوران خود و خانوادههایشان میگوید که به هیچ وجه آنان را در چنگ مردم به جان آمده رها نخواهد کرد. این یک تاکتیک آشنای فاشیستی است که رژیم نازی آن را در پاسخ به اعدام انقلابی راینهارد هایدریش و «عملیات انتروپوید» به نمایش گذاشت. در یک رقم و طبق برآورد وبگاه نظامی «دیفِنس تِک»، نیروهای مسلح رژیم، ۵۱۳ هزار عضو عملکننده و ۳۰ هزار نیروی ذخیره دارد. به این تعداد، اطلاعاتیها، مخبرین کف کوچه و خیابان، بسیجیهای فعال و ویژه و خانوادههایشان را اضافه کنید تا به تصویری از ابعاد دژ اجتماعی رژیم دست پیدا کنید. بر دور این دژ، خندق «طبقه متوسط» کلانشهرنشین، پانایرانیسم احمقانه پانقاسمیستیاش و ملغمۀ تخیلات شیزوفرنیکش پیرامون ماندلا و گاندی و هاول و خاتمی و رضا پهلوی کشیده شده است که در مواقع بحرانی از پشت و جلو بر سینه و گُردۀ طبقات فرودست و خلقهای تحت ستم دشنه و درفش فرو خواهد کرد. برای غلبه بر ترکیب «دژ و خندق»، پر کردن و بیاثر کردن اولی و منهدم ساختن دومی به گُردانهای زرهی نیاز است و نه ذوق شاعری.
ب) در دستگاه محاسباتی رژیم اصولا مفاهیمی مانند «مطالبه» و «فشار بینالمللی» تعریف شده نیست. آن کلیکتیویستهای ابلهی که هر بار میخواهند این واقعیت چهل ساله را با لایک و توییت تست کنند، تنها بلیط فروشانی دورهگرد و بدبخت برای نمایش ارعاب و وحشتآفرینی رژیم هستند که به راحتی آب خوردن توسط او به بازی گرفته میشوند. کلیدیترین تابلوی راهنمای رژیم، «عقبنشینی ممنوع» است. پیدا کردن تعداد دفعاتی که رژیم در واکنش به امواج تبلیغی داخلی و بینالمللی از مواضع خود به شکل ملموس و عمده عقبنشینی کرده است، کار دشواری نیست. حضور احمد جنتی در بالاترین و حساسترین پستهای این رژیم، تجلی عینی این تابلوی راهنماست. برای کشف بهترین روش برای عقبنشاندن این رژیم باز هم مطالعۀ سادۀ تاریخ چهل سال اخیر و یافتن عواملی که منجر به سرازیر شدن جام زهر در حلقوم خمینی شد، راهگشاست.
ج) صحبت از وجود «جامعه مدنی» در ذیل رژیم فاشیعیستی حاکم، نشانۀ بارز شارلاتانیسم است که بارزترین نمایندگان آن دار و دستۀ تبهکار استحالهچیها، «تحولخواهان»، «جمهوریخواهان»، ملی-مذهبیها و امثال اکثریتیهای پنهانشده در زیر لحاف «حزب چپ» هستند. «جامعۀ مدنی» مد نظر اینان چیزی جز همین فضای مجازی موجود با تمام سیاهی و دلالان تباهیاش نیست؛ محل لول خوردن و جولان سلبریتیهای روشنفکری و زیست آمیخته به لجن شاعران و ادبیاتیها و پاورقینویسهای فیسبوکی و موبایلفروشها و تورلیدرها و اپلیکیشنسازها و «فعالین» این و آن «جنبش» و مارکسبازها. تمام اینها در نهایت سهمی در وضعیت موجود دارند. همۀ آنان میکوشند با «نمایش»، «وجدان سلطان را به دام افکنند» اما مساله اصلی «فرو کردن شمشیر زهرآلوده» در پهلوی او و تمامی اعوان و انصارش از دژخیم گرفته تا دلقک است. پاسخ قهر مادی، تنها قهر مادی است. «سلاح نقد» بعد از چهل سال دیگر باید جای خود را «نقد سلاح» بدهد.