
پادشاه لخت است!
ایران در حال پشت سر گذاشتن یک تجربۀ کُمیک در ابعاد جمعی است. در حالی که ضد-انقلاب مغلوب میکوشد «پنجاه و هفتی» را به دشنامی سیاسی تبدیل کرده و حتی اموات و ارواح را برای مشارکت در آن تجربۀ بزرگ جمعی احضار کرده و به صلابه بکشد، خود به عامل پیشبرندۀ روندهایی دقیقا مشابه تبدیل شده است. جمعیتی بزرگ از ایرانیان در حالی که سعی میکنند واقعیات زندگی خود را از پس رپرتاژ-آگهیهای نَمکشیدۀ ساواک و حزب رستاخیز تجربه کنند، شاد و دستافشان در گردابی سر گیجهآورتر از اسلامیسم سال ۱۳۵۷ سقوط میکنند. گویی قانونمندی تاریخ با بازیهایی که در آستین دارد، ضد-انقلاب مغلوب و عجول و هوادارانش را به ریشخند گرفته است. بازی و بساط دقیقا همان است: همان رهبرتراشیهای رسانهای-استعماری از افراد مجهولالهویه و فاقد سابقۀ روشن سیاسی، همان شعارهای مبهم و خوشآهنگ، همان ایجاد اختناق گلخانهای و بستن دریچههای نقد به بهانۀ «وحدت»، همان رگ گردنی شدنها برای موضوعاتی که نه نسبت به سابقۀ تاریخی آنان دانش دقیقی هست و نه آتیۀ سیاسی آن، همان کشیدهشدن ابنالوقتهای سیاسی به دنبال بویی که معلوم نیست از منقل و کباب چنجه است یا خر داغ کردنهای اسطبل سلطنتی، همان نشانکردن «کفار و منافقین» تحت عنوان «ارتجاع سرخ و سیاه» برای زمینهسازی سرکوبهای بعدی، همان «حزب فقط حزبالله» این بار به شکل «یک ملت-یک پرچم» و …
اما یک امید بزرگ آیندۀ ایران این است که شازدۀ شوخ و مشنگ، بیش از آن که شبیه خمینی باشد، به خاتمی شباهت دارد و صد البته، ذلیلتر و جبونتر. هستی و هویت سیاسی او محصول بیخوابی یک شب از زندگی پادشاه قبل و سماجت یک اسپرم دارای کروموزوم y است. «جاننثار»ها و «فدوی»های «خانهزاد» آینده از همین الان سخت در تلاشند تا این واقعیت را مانند «لختی پادشاه» با لُنگ و قطیفه های مستعمل رسانه ای بپوشانند. اما بدبختانه شازده همکاری لازم را ندارد. او را باید با هل و وعدۀ آبنبات کشانکشان به میدان برد و چار چشمی مراقب بود که به روش پدر و پدر بزرگ در لحظات حساس جیم نزند. سیاست، آن هم از نوع ایرانی، برای کسی که چهار دهه جلوی تلویزیون چیپس و پفک خورده و بیضههای همایونی را قَپان کرده است، الحق و والانصاف امر دشواری است. شازده به سبک محصلین پخمه خیال میکند با تقلید از دو پهلو گوییهای خمینی، می تواند همه را با خود همراه کند و سلطنتطلب و جمهوریخواه را بر سر یک چشمه آب دهد. او ظاهرا قادر به فهم این نکتۀ ساده نیست که قدرت خمینی در آن زمان ناشی از لباسش بود و ضعف خودش در این زمان، نتیجۀ برهنگیش. خوب نگاه کنید! پادشاه لخت است!